مینا در ایران به دنیا آمده است. از کودکی میبیند که برادرانش آزادانه لباس میپوشند، هروقت دوست دارند از خانه بیرون میروند و به خودشان اجازه میدهند دستور هم بدهند. مینا همچنین میبیند که خودش هیچیک از این آزادیها را ندارد و باید حجاب هم داشته باشد؛ تنها به این دلیل که جنسیتش «زن» است. اینها را میبیند، اما تا سالها فکر میکند که زندگی طبیعی چنین است. سالها طول میکشد تا بفهمد به او ظلم شده و آزادیاش را از او گرفتهاند. چرا این دختر در کودکی بهدرستی متوجه نمیشود که حقوقش را از او ربودهاند؟ چرا نمیتواند از کودکی آگاهانه اعتراض کند؟ یکی از دلایلش این است که از زنان اطرافش الگوبرداری میکند و متاسفانه بسیاری از زنان، از جمله مادرش، تفکر مردانه را بازتولید میکنند. مینا فکر میکند زندگی نرمال یعنی این، اما عمیقا درون خودش حس میکند چیزی در این زندگی سر جای خودش نیست.
مینا نمونهای از میلیونها انسانی است که روی کرهی زمین با حقوق بنیادی خود آشنا نیستند. این در حالیست که امروز، ۱۰ دسامبر ۲۰۲۳، اعلامیهی جهانی حقوق بشر از مرز ۷۵ سالگی عبور میکند. بسیاری از انسانها وقتی به این سن و سال میرسند میگویند پیر شدهاند، اما آیا واژهی «پیری» برای این اعلامیه هم مصداق دارد؟ اعلامیهای که اتفاقا دربارهی بنیادیترین حقوق انسانها است و از برابری سخن میگوید. این واژه باید مصداق داشته باشد چون فهرستی که ۷۵ سال پیش نگاشته شده، امروز باید مادههای بیشتری به آن اضافه شود و درگیریهای انسان زمانهی ما را بازتابد، اما میدانیم که چنین نیست. ما هنوز در خم نخستین بند آن ماندهایم، چه برسد به آنکه بخواهیم بهروزش کنیم.
اعلامیه جهانی حقوق بشر فرزند جنگ است. پس از جنگ دوم جهانی و جنایتهای نازیها بهدنیا آمده است. سیاستمداران پس از مشاهدهی آنهمه کشتار، در پاریس گرد آمدند و فهرستی از حقوق مردم را نوشتند. با این وجود، برخی کشورها مانند اتحاد جماهیر شوری، عربستان سعودی و آفریقای جنوبی زیر بار امضای آن نرفتند. گرچه حالا عمری از این اعلامیه گذشته و دیگر نوزادی تازه تولدیافته نیست، اما اجرای آن همچنان به لحاظ قانونی الزامآور نمیباشد. این بدین معناست که برای اجرای آن باید مبارزه کرد.
بسیاری از دولتها در برابر اعلامیه حقوق بشر ایستادهاند
دولتهایی که بدنامیِ جنگها، قتل عامِ انسانها، شکنجه، کودککُشی و نسلکُشی را در کارنامهشان دارند، بهجای عذرخواهی تاریخی و تلاش برای جبران آن، دست به تکرار جنایتهایی مشابه میزنند. ردپای نقض حقوق بشر را تقریبا در تمامی کشورها میتوان دنبال کرد. با این تفاوت که برخی اصول کلی را رعایت میکنند، اما از جرمهای کوچکتر غافل نیستند. برخی دیگر هم آشکارا دولتهایشان را روی نقض اساسیترین حق انسانها که «حق زندگی» است، پایهگذاری کردهاند. در مورد اول میتوان به انتقاد برخی کنشگران حقوق بشر اشاره کرد که، به نقل از روزنامهی میگاتزین، میگویند قاچاق انسان در آلمان و بسیاری کشورهای دیگر انجام میشود. دولت ایران هم نمونه بارز مورد دوم است که اساس خود را روی اعدام جوانان زیادی در دههی ۱۹۸۰ بنا کرده و همچنان به کشتار مخالفانش ادامه میدهد.
فولکر تورک، کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل، به روزنامهی میگاتزین میگوید: «درحالحاضر، در سراسر جهان سطحی از درگیریهای خشونتآمیز را تجربه میکنیم که از سال ۱۹۴۵ تا به حال بیسابقه بوده. یکچهارم مردم کرهی زمین در مناطقی زندگی میکنند که تحتتاثیر این درگیریها است.» جنگ روسیه و اوکراین از یکسو و جنگ حماس و اسرائیل از سوی دیگر صحنهی جنایتهای گستردهای مانند آدمربایی، شکنجه، قتل، گلولهباران مدرسهها و بیمارستانها شدهاند.
ما به دولتها اجازه دادهایم که حقوقمان را نقض کنند
حالا که بسیاری از دولتها نقض سیستماتیک را در دستور کارشان قرار دادهاند، ما «مردم» کجای کاریم؟ آیا از حقوقمان باخبریم؟ چرا به حکومتها اجازه دادهایم کرامت انسانی «ما» را له کنند و ساختمان خودشان را برپا کنند؟ تجربهی زندگی من در ایران دستکم این پاسخ را به همراه دارد که بسیاری از مردم از حقوق بنیادی خود بهعنوان «انسان» بیخبرند. این بیخبری، عموم مردم را به خوابی طولانی فرو برده است.
مثالی که بالای این متن زده شد، تنها نمونهی سادهای از شیوهی زندگی، یا بهاصطلاح «فرهنگی»، است که از کودکی به ما تحمیل میشود. این بسترهای فرهنگی از چند هزار سال پیش شکل گرفتهاند و ما تنها در آنها زاده میشویم و از دنیا میرویم. بیدردسرترین کار این است که خودمان را به این رودخانهی خروشان بسپاریم تا هر بلایی که میخواهد سرمان بیاورد. در این میان اما کسانی هم هستند که ناگهان متوجه میشوند چه بر آنها گذشته است. آنها بهواسطهی همین آگاهی بیدار میشوند، خلاف جریان آب شنا میکنند و دیگر نمیتوانند سکوت کنند. برای نمونه، دستگیری، شکنجه و اعدام بسیاری از کنشگران در ایران تنها به این دلیل اتفاق افتاده که آنها بیدار شدهاند و وضعیت موجود را نمیتوانند تحمل کنند.
برای جنگیدن باید بیدار شویم
در آستانهی روز تولد اعلامیهی جهانی حقوق بشر، برخی معتقدند که این تولد را نباید جشن گرفت. آنها به جنگها و ویرانیها اشاره میکنند، به مردمی که قربانی اختلاف دولتها میشوند و خونشان بر در و دیوار شهرها میپاشد. کسانیکه نباید میمردند، باید الان زنده میبودند و «زندگی» میکردند. میگویند که اعلامیهی حقوق بشر مردم را نجات نداده است. سازمان عفو بینالملل اما نظر دیگری دارد. در وبسایت خود نوشته است: «باید این روز را جشن بگیریم چون اعلامیه حقوق بشر اعتمادبرانگیز و الهامبخش است. گواه زندهای است که اثبات میکند حقوق انسانها ممکن و شدنی است. ما باید در برابر سرکوبها مقاومت کنیم. باید مبارزه کنیم تا بتوانیم سیستم تازهای را برای محافظت از نسلهای آینده در جهان ایجاد کنیم.»
کسی میتواند مبارزه کند که بیدار شده باشد. ما باید بدانیم در چه فرهنگی به دنیا آمدهایم و از کودکی چه باورهایی را در مغز ما فرو کردهاند. باید خودمان را زیر سوال ببریم که چرا من اینگونه فکر میکنم یا آنگونه انتخاب میکنم. روبهرو شدن با خود، بیدارمان میکند و دیدن آنچه ما را احاطه کرده است، بیدار نگهمان میدارد. شناختن حقوقمان بهعنوان انسان سبب میشود بفهمیم چرا به چنین قدرتهای شروری تن دادهایم. پس از آن در مقابل آنچه میبینیم و میفهمیم، دیگر نمیتوانیم سکوت کنیم.
نویسنده: مریم مردانی
Bild:Lothar