ترس از همان دقایق اول سراپای وجود مرا فرا گرفته است. خاطرات عبور از مدیترانه با قایق پلاستیکی کوچک که حدود ۸۰ آواره را در خود جا داده بود، گریههای کودک یکساله ما و مقاومتاش برای نپوشیدن جلیقه نجات و تلاش همسرم برای دور ریختن آب داخل قایق هر لحظه در ذهنم تازه میشود.
خاطراتی از هشت سال پیش که در مسیر دشوار و پر خطر رسیدن به اروپا تجربه کردم، اینجا در طبقه نهم کشتی غول پیکری که سیزده طبقه دارد و صدها مسافر مسیر هلند- لندن را در خود جا داده است، ذهن مرا درگیر و آشفته کرده است.
آغاز سفر با کشتی
اوایل نوامبر است و من و خانواده کوچکم راهی لندن استیم. این سفر، که باید بخشی از آن با کشتی بزرگ طی شود، به دلیل شرایط آب و هوایی نامناسب در هالند، دارد به یک تجربه ناخوشایند تبدیل میشود.
در این سفر، مسیری هفت ساعته با کشتی را انتخاب کردهایم که از بندر «Hook of Holland» شروع و در بندر بینالمللی «Harwich» به پایان میرسد.
با دلهره وارد کشتی غولپیکری شدهایم که در کنار صدها مسافر، خودروهای خورد و بزرگ را نیز در خود جا داده است. باد شدید در دل دریا میوزد و هوا به شدت بارانیست. حتی قبل از حرکت، بادِ تند کشتی لنگر انداخته در بندر را با تمام قدرت تکان میدهد.
در طبقه نهم این کشتی سیزده طبقه، تمام امکانات خریداری و سرگرمی مهیاست. ما همچنان پس از پیاده شدن از خودرو بیدرنگ به سمت طبقه نهم میرویم و گوشهی با صفا در نزدیکی اتاق بازی کودکان را برای نشستن انتخاب میکنیم.
تجربه تلخ مهاجرت به اروپا
من اولینبار، سفر با کشتی را در سال ۲۰۱۵ و هنگام عبور از آبهای مدیترانه برای رسیدن به یونان تجربه کردم. سفری که به ظاهر از آن جان به سلامت بردیم، اما این سالها، خاطراتی که هنگام عبور از آن مسیر پرتلاطم و مرگبار در ذهنم ایجاد شد، همواره روح و روان مرا آزرده است.
اینجا در امنیت کامل و در طبقه نهم یک کشتی غولپیکر که همه امکانات برای آرامش و لذت بردن مهیا است، وزیدن بادی در دل اقیانوس، حواس مرا پرت میکند و مرا به سمت ماجراهای تلخ هشت سال پیش میبرد.
پسرم که حالا بزرگ شده، در مسیر رسیدن به اروپا نیز ما را همراهی کرده بود. پسرم با آنکه کودک خردسال بود خطر رفتن در دل مدیترانه با قایق بادی را احساس کرده بود، چون پس از آن، تا مدتها شبها فریاد میزد و هیچ پزشکی نتوانست این آشفتگی و ناآرامی او را درمان کند.
بیقراری دریا و هجوم کابوسهای چند ساله
در مسیر هالند- لندن، هرقدر که کشتی به دل اقیانوس نزدیک میشود، باد با سرعت بیشتری میوزد. تکانهایی که باد در این کشتی غولپیکر ایجاد میکند، به نگرانیهای من میافزاید. نگرانی من واژگون شدن کشتی در دل اقیانوس است. ترسی که در آبهای یونان در ذهنم شکل گرفت و هر جا که دریا و کشتی را ببینم پیش چشمانم مجسم میشود.
سعی میکنم خودم را سرگرم کنم، اما تمام سرگرمیهای این کشتی بزرگ و مجلل بهنظرم بیهوده مینماید.
از پنجره بزرگ مقابلم به پایان نگاه میاندازم و میبینم که چگونه این کشتی غولپیکر برای رسیدن به مقصد دل آب را پاره میکند. تماشای این صحنه بیشتر از پیش نگرانم میکند.
حدود یک ساعت از حرکت کشتی به سمت لندن گذشته و در این مدت هزاران پرسش بیجواب ذهنم را مشغول ساخته است. دیدن صورت پریشان و چشمهای حیران من توصیف نشدنی است. گاهی به خودم میخندم، بابت ترسی که وجودم را فرا گرفته است، اما خاطرات تلخ گذشته آنقدر قوی و استوار اند که به من اجازه فکر کردن در مورد امنیت و اطمینانی که در این کشتی وجود دارد را نمیدهند. سعی میکنم همسر و فرزندانم متوجه حالت ویران روحی من نشوند، اما انگار شوهرم درک کرده است که من دچار اضطراب هستم.
پسرم که با هیجان منتظر کشفیات جدید در داخل کشتی است، مرا متقاعد میسازد که باید تمام این کشتی را بگردد و سرگرمیها را از نظر بگذراند.
در یک چشم بههم زدن حواس خواهر خود را پرت میکند و دست مرا میگیرد و باهم به سمت سالن بزرگی میرویم که فروشگاهها و دیگر امکانات تفریحی و سرگرمی در آن گنجانده شده است.
وحشت ناگهانی در کشتی بزرگ
پس از دور زدن داخل کشتی سرانجام به اتاقی که چند دستگاه بازی برای سرگرم ساختن کودکان نصب شدهاند میرسیم. پسرم هنوز برای انتخاب بازی مورد علاقهاش متردد است که ناگهان صدای بلند و وحشتناکی را همراه با تکان شدید در داخل کشتی احساس میکنیم. با عجله از اتاق بیرون میزنیم و متوجه میشویم که این وضعیت برای دیگران نیز عادی نیست و همه آشفته و سراسیمه به نظر میرسند.
دوان دوان خود را دوباره به سالنی بزرگ کشتی میرسانیم جایی که همسرم دختر کوچک ما را سرگرم کرده تا ما مادر و پسر لحظهای باهم باشیم. اما این تکان و لرزش به قدری شدید بود که احساس میکنم شاید تا لحظاتی دیگر با سرنوشت مسافران تایتانیک روبرو شویم.
حالا آرامش نصبیام را نیز از دست دادهام، دیگر احساس امنیت نمیکنم و نگرانی از وجودم میبارد. تا این دم، هر تکان و لرزشی که احساس میکردم بیدرنگ به صورت و چشمان مسافران دیگر توجه میکردم و وقتی میدیدم آنها آرام و بیعکسالعمل هستند من هم به خودم روحیه میدادم. اما پس از این تکان محکم، ترس را در چشمان هر یک از مسافران احساس میکنم.
وضعیت خوبی ندارم. دیگر نمیتوانم نگرانیام را پنهان کنم. طول و عرض سالن بزرگ کشتی را رژه میروم و هر لحظه دلم میخواهد کسی را پیدا کنم که بتواند چند دقیقهای با من در این مورد حرف بزند تا شاید اندکی از پریشانیم کم شود.
به هر سو نگاه میکنم همچون چهرهی باز و بیآلایش نمیبینم که بتوانم با او حرف بزنم. نگاههای همه مسافران به من عجیب و آزاردهنده به نظر میرسند. شاید هم به این دلیل است که من بیش از اندازه سراسیمه و نگران استم.
حالا دو ساعت و نیم از حرکت ما میگذرد و درست در دل اقیانوس قرار داریم. سطح آب بسیار بالاست، تکانها شدید و شدیدتر میشوند، کشتی با بادی که از مقابلاش میوزد به سختی مقابله میکند و من هنوز سراسیمه به دنبال کسی که بتواند با دادن اطلاعات در مورد سفر امروز برای آرام ساختن من کمک کند.
به دنبال داروی آرامبخش
همان طور که حیران حیران به هر سمت نگاه میکنم چشمم به مرد جوان و بلند قامتی میافتد که یونیفرم ملوانی پوشیده و روی پیراهن سفیدش درجههای دریانوردیاش نصب شده است. شاید پس از دو نیم ساعت کنترل این غولِ اقیانوسپیما آمده بود تا نفسی تازه کند و غذای شام خود را به کارکنان رستوران سفارش دهد.
با خودم میگویم این بزرگترین فرصت است. شاید او بتواند به تمام پرسشهای که این مدت ذهن و روح مرا درگیر کرده است، پاسخ دهد. منتظر میمانم تا صحبتاش با رستوراندار تمام شود و در راه برگشت به کابین کشتی، از او خواهش میکنم که لحظهای به من گوش دهد.
کاپیتان جوان با کمال میل به صحبتهایم گوش میدهد و من هم هرچه نگرانی تا این لحظه داشتم را برایش کوتاه تعریف میکنم. پس از شنیدن صحبتهایم لبخند معنیداری میزند و بعد با اطمینان میگوید: «دلیل اینهمه لرزش و تکانهای شدید کشتی، آب و هوای نامناسب و طوفانی در دریا است. اما همه چیز عادیست و ما تمام تلاشمان را میکنیم تا مسافران به سلامتی به مقصد برسند.»
سخنان کاپیتان چون داروی آرامشبخشی اضطراب و آشفتگی مرا پایان میدهد، اما با خودم میگویم کاش دارویی میبود که منبع این اضطراب و دلهره را برای همیشه از من دور کند، چون نگران هستم که باری دیگر و در جای دیگر، این دلهره و ترس، نگذارد از زیباییهای یک سفر دریایی در اروپا لذت ببرم.
آیا هنگام سفر یا ترک منزل درجه شوفاژ/ هایزونگ را کم و یا صفر کنیم؟
آیا سروقت رسیدن، یا راحتی در سفر مَد نظر است؟
Bild: Wiki