اوایل آپریل ۲۰۲۵
خیلی وقت بود که پیامی در فیسبوک به کسی نمیدادم و از کسی نیز نمیگرفتم. شاید بعد از چند ماه به پیامهای فیسبوک سر زدم و چندین پیام بدون جواب را دیدم. گاهی بدون جواب از کنار آنها میگذشتم ولی اینبار احساس کردم که شاید کار درستی نباشد و شروع به جواب دادن آنها کردم.
یکی از پیامها از پسری جوان بود به اسم احمد (اسم مستعار) که احوال مرا پرسیده بود. احساس کردم که شاید کسی از دوران قدیم است که مرا در فیسبوک پیدا کرده است. جوابش را دادم و بعد از چند پیام کوتاه متوجه شدم که با خانوادهاش در پاکستان، منتظر مصاحبه با سفارت آلمان است.
به گفته احمد، دولت آلمان با گرفتن مدارک آنها و بررسی تهدیدات و شرایطشان، آنها را واجد شرایط مصاحبه در پاکستان میداند و توسط بمف BAMF یک شماره دریافت میکنند. خانوادهها با هزینه خود باید ویزا تهیه و به پاکستان سفر کنند که به خاطر وجود کمیشنکارها هزینهها گاهی به شدت افزایش پیدا میکند.
او سعی کرد که از شرایط و انتظار حدود ۲۶۰۰ نفر افغان در آنجا مرا مطلع کند و اینکه من به عنوان یک خبرنگار شرایط آنها را نشر کنم. قرار بر این شد که احمد با چند خانواده دیگر نیز صحبت کند و در این میان من با همه آنها صحبت کرده و گزارشی از شرایط آنها تهیه کنم.
اوایل می ۲۰۲۵
دولت جدید آلمان با صدراعظمی مرتس در روز ۶ می شروع به کار کرد. بزرگترین دغدغه دولت نیز سر و سامان دادن به اوضاع اقتصادی کشور بود، آن هم در وسط یکی از بزرگترین جنگهای چند سال اخیر که چندین کشور را در بر گرفته و تاثیرات مستقیم روی اقتصاد جهان گذاشته است. از طرف دیگر انتخاب دوباره ترامپ به عنوان رئیس جمهور و تعیین تعرفه روی تمام کشورها نیز شرایط را بدتر میکرد. اما با تمام این اوضاع بزرگترین مسئله و گفتگوهای سیاسی داخل آلمان چه قبل از انتخابات و چه بعد از آن به سیاستهای مهاجرتی برمیگشت.
به همین دلیل، دولت جدید در ماه آپریل و قبل از انتخاب مرتس به عنوان صدراعظم، دستور متوقف کردن پروازهای مهاجرین از پاکستان را داده بود که با انتخاب او، توقف کامل پذیرفتن مهاجران افغان از پاکستان به اجرا درآمد. از طرف دیگر قانون پیوستن به خانواده نیز برای دو سال به حالت تعلیق درآمد و امید کسانی که مدتها به دنبال آوردن خانواده درجه یک خود بودند هم نقش برآب شد.
احمد در این مدت گاهی با من تماس میگرفت و شرایط بعضی از خانوادهها را میگفت. تصمیم اول من مصاحبه تصویری آنلاین با آنها بود ولی نسبت به شرایط پیچیده آنها مصاحبه تلفنی و نوشتاری را نیز پیشنهاد دادم. میخواستم هر گونه که شده شرایط را برای آنها امنتر کنم تا بتوانند روزهای خود برای من تعریف کنند.
اواسط می ۲۰۲۵
احمد دوباره با من تماس گرفت و گفت که چندین خانواده در مصاحبههای خود جواب منفی گرفتند و به آنها اطلاع داده شده که باید ظرف یک هفته هتل مخصوص کسانی که منتظر جواب آلمان هستند را ترک کنند. در پیامها حس ترس و ناامیدی در حال افزایش بود. روز بعد دوباره به من پیام داد که چند خانواده که قرار بود با آنها صحبت کنیم همه با ناامیدی برای آمدن به آلمان و ترس از جانشان در صورت برگشت حاضر به مصاحبه نیستند.
به گفته احمد، بیشتر این خانوادهها تمام دار و ندارشان را فروخته یا رها کرده بودند و جایی برای برگشت نداشتند. حالا هم در یک چهار دیواری خالی در سرزمینی غریبه گیر افتادهاند و نه راهی به جلو برایشان باز است و مسیر برگشت نیز خطرناک. او گفت که شرایط مالی این خانوادهها هم چنان سخت و دشوار شده که در هفته شاید سه یا چهار وعده غذا بخورند.
میخواستم که بیشتر با او صحبت کنم ولی او هم برای ترس از جان و آیندهی مبهم پیشرو از مصاحبه خودداری کرد که قابل درک بود. این متن نیز از تماسهای گاه و بیگاه ما شکل گرفت به امید اینکه قصه این آدمها فعلا فراموش نشود.
با اینکه تازه با احمد آشنا شده بودم ولی بعد از همین چند پیام کوتاه و صدایی که برای هم فرستادیم، احساس میکردم که او را مدت زیادی است که میشناسم. شاید او یادآور برادر خودم بود که قبلا در شرایط این چنینی اسیر شده بود. شاید هم تصویری از گذشته خود من بود که سالها منتظر یک راهی برای فرار بودم.
این افغانها با قول و وعدههای آلمان در این شرایط سخت گیر افتاده بودند و اینجا هر روز با خبر یک اتفاق ناگوار مثل حمله یک مهاجر، شرایط سیاسی به سادگی به ضرر مهاجران تغییر میکند. در این مدت خبرهای حمله دو آلمانی نیز تیتر خبرهای مهم شد و بحث در بین مردم از رفتار دوگانه مطبوعات و سیاسیون نسبت به این قضایا بالا گرفت. این جمله را به وفور در کامنتهای مردم میشد دید: «اگر مهاجر بود که مسلمان تندرو خوانده میشد ولی اگر آلمانی باشد حتما بیمار روانی است».
اوایل جون ۲۰۲۵
در این چند هفته تصویر زنان و بچههای گیر افتاده در پاکستان به شدت پیش چشمم نمایان میشد. این در حالی بود که هر روز خبرهای دستگیری و اخراج مهاجران افغان در ایران و پاکستان نیز افزایش مییافت. شرایط برای مهاجرانی که تازه به آمریکا رفته بودند نیز به نظر خوب نبود. گویی تمام جهان در برابر افغانها بسیج شده بودند.
روز پنج جون خبری نشر شد که در یک جلسه پرسش و پاسخ از وزیر امور خارجه آلمان در مورد سرنوشت افغانهای داخل پاکستان سوالی پرسیدند. او هم در جواب فقط گفت که در مواردی که دولت آلمان تعهد داده، عمل خواهد کرد. البته هیچ توضیح دیگری مثل تعداد افراد و تاریخ مشخصی نداد. همین یک جمله نور کوچکی در دل این خانوادههای ناامید روشن کرد، هر چند این خبر نیز خیلی زود در میان درگیریها و اتفاقات عجیب این روزها محو شد.
آخرین پیامی که گرفتم این بود که به خانواده همسایه آنها در داخل هتل اطلاع داده شده که جواب درخواست آنها نیز منفی است و باید به سرعت آنجا را تخلیه کنند.
احمد برایم نوشت که همه به شدت تحت تاثیر این پیامها قرار گرفتند. نمیدانستم چه بنویسم. امید دادن هم از یک جای امن و دور بدون اینکه در شرایط آنها باشم، کار ساده و بیفایدهای به نظر میرسید.
جولای ۲۰۲۵
روزها به سرعت برای احمد و خانوادهاش میگذرند و آنها هنوز در انتظار این هستند که کسی در پارلمان آلمان در میان این همه خبر جنگ و مشکلات دیگر، آنها و ۲۶۰۰ نفر دیگر را فراموش نکند.