رمان «کابل ۱۴۰۰» نوشتهی تقی اخلاقی است که به تازگی منتشر شده است. این رمان توسط نشر برج در تهران به چاپ رسیده، اما نویسندهی آن ساکن برلین است. پشت جلد این رمان آمده است: «روایتی دست اول از روزهای سقوط کابل در اسد (مرداد) ۱۴۰۰.»
«فکرش را بکن که به مرگ عادت کنی. آنقدر مرگ بیینی که یادت برود زندگی چگونه است. از یک جایی به بعد مرز آنها را خلط میکنی، طوری که گاهی اوقات مرگ را با زندگی اشتباه میگیری و دیگر دچار دلهره از مرگ نمیشوی. نوعی بیحسی در مقابل مرگ. دیگر چیزی تو را به وحشت نمیاندازد.» (بخشی از رمان)
نام رمان «کابل ۱۴۰۰» است و طبیعتا نخستین واکنشی که در من ایجاد میکند، این پرسش است: بر کابل در سال ۱۴۰۰ چه گذشت؟ همچنین حدس میزنم که شخصیت اصلی رمان، ورای آدمهایش، باید خود کابل باشد. رمان را میخوانم و میبینم نویسنده از همان ابتدا دنیایی را در دنیای دیگر خلق کرده. دنیای بزرگتر کابل است و دنیای کوچکتر سازمان امداد آلمانیهاست که برای کمک به افغانستان آمده. داستان از دل همین سازمان برمیخیزد.
نهاد آلمانیها با دیوارهای بلند و سیمهای خاردارِ سرِ دیوارها، جزیرهی جداگانهای را ساخته که با کوچه و خیابان افغانستان هیچ رابطهای ندارد. کارکنان نیز باید در کانتینرهای تنگ و تار کار کنند. فضا یادآور زندان است، اما ورود به آن بسیار دشوار. باید از فیلترهای گوناگون عبور کنی و شایستگی خودت را به اثبات برسانی تا بتوانی وارد این دنیا شوی. پس مردمی که بیرون دروازهها هستند، داخل این فضا برایشان رمزآلود است و کنجکاویشان را برمیانگیزد. بخشی از این مردم، طالبان هستند. در این سازمان فرهنگ آلمانیها غالب است و نیروهای محلی برای آنها کار میکنند. این فضا برای افغانها معنای آزادی و آرامش دارد، اما برای آلمانیها یادآور قفس و زندان است.
کارکنان افغان؛ آدمهایی با چند چهره
«مدتی است که همکاران آلمانی ما کابل را ترک کردهاند و از دور با افغانها صحبت میکنند. وقتی هیچ خارجی در دفتر نباشد، همه چیز به طرز محسوسی تغییر میکند. همه بیشتر چای مینوشند، وقت بیشتری را در حمام میگذرانند، با صدای بلندتر گپ میزنند، لباسهای گشاد میپوشند، بیشتر بین ادارهها رفت و آمد میکنند، طوری به هم فحش میدهند که انگار آرام آرام از پوستهشان بیرون میآیند و خود واقعی خود را نشان میدهند. گاهی اوقات واقعا ترسناک میشود. میترسم یک روز به اداره بیایم و جسد چند نفر را در پارکینگ یا راهروهای باریک پیدا کنم.» (بخشی از رمان)
داستان از زاویه دید اول شخص و از دهان مهدی، صفاکار (خدمتکار) این سازمان، بیان میشود. او زبان انگلیسی میداند و نویسنده است، اما مانند خدمهای بیسواد کار میکند. مهدی نمونهی کسی است که یاد گرفته چگونه برای بقای خودش نقش بازی کند. آدمها وقتی سالها در سختی زندگی میکنند، راههای پیچیدهای را برای محافظت از خود پیدا میکنند و روابط بین مردم نیز به همان نسبت پیچیده میشود.
دیگر کارکنان هم همینگونهاند. آنها هم چند لایه دارند، یاد گرفتهاند تظاهر کنند، دروغ بگویند و مدام نقش عوض کنند. کارکنان افغان این رمان دستکم دو شخصیت دارند: یکی خارج از دروازهی محل کار و دیگری پس از ورود به محل کار؛ یکی وقتی با افغانها سر و کار دارند و دیگری وقتی با آلمانیها در تماس هستند.
برخی کارکنان افغان باهم رقابت دارند تا به آلمانیها نزدیکتر شوند و به اینطریق بتوانند راهی برای خروج از افغانستان پیدا کنند. مجیز آلمانیها را میگویند و با خواستههایشان مخالفت نمیکنند. دزدیهایی هم در دفتر صورت میگیرد. هر کس به هرچیزی که دسترسی دارد، میبرد. مهم نیست احتیاج دارد یا نه؛ فقط میبرد. آنها دزدیهای خود را اینطور توجیه میکنند: «خارجیها با پولهایشان آمدهاند تا به افغانهای فقیر کمک کنند. حالا من هم اجازه دارم سهمم را از کمکهای جامعه جهانی بردارم.»
خود راوی نیز بخشهای پنهان دیگری دارد. او وقتی وارد خانهاش میشود لایهی دیگری از خود را نشان میدهد. مهدی اجزای بدن کسانی را که در انتحاریها کشته شدهاند برمیدارد و با خود به خانه میآورد. چند روزی با آنها حرف میزند و بعد یکی پس از دیگری چالشان میکند. در طول رمان نمیبینیم که دوستانش وارد خانهاش شوند. او همیشه تنهاست و همصحبتش لاشهها هستند.
فاصلهی زیاد بین روسای آلمانی و کارکنان محلی
داستان از شخصیتهای آلمانی غافل نمیشود. یعنی تنها به نقد یکطرفهی افغانها نمیپردازد بلکه به همان نسبت به آلمانیها هم میپردازد. بهطورکلی شخصیتهای داستان را از واکنشها و حرفهایشان میشناسیم. راوی هرگز وارد ذهن آنها نمیشود، اما از آنچه توصیت میکند، ما نیز به آدمها نزدیک میشویم.
هانهلُره و توماس نمونههای جالبی از تیپهای آلمانی هستند. هانه لره از آن آلمانیهایی است که فارسی حرف میزند و شرقشناس است، اما خطر زندگی در شرق را درک نکرده. او خشونت پنهان در این فضا را نفهمیده تا وقتی که کشته میشود. در برخی جاها میبینیم که واکنشهای سادهلوحانهای نیز دارد.
کارکنان محلی از آنچه بین روسای آلمانی میگذرد بیخبرند. دلیل برخی اتفاقها را نمیفهمند. نمیدانند چرا فلان کارمند آلمانی رفت و به جایش کسی دیگر آمد. فاصلهی زیادی بین روسای خارجی و کارکنان محلی وجود دارد.
نوشتن در اضطرار
راوی در اضطرار است که داستانش را تمام کند. وقت تنگ است، صدای شلیک پیاپی تیر میآید و هرلحظه ممکن است که در انتحاری یا پرتاب موشک کشته شود. پس سراغ حواشی نمیرود. به همین دلیل است که با روایتی سرراست و مستقیم طرف هستیم.
رمان زبانی شفاف دارد. راوی در هپروت نیست و به رویا و خیال هم پناه نمیبرد. او دقیقن آنچیزی را که میبیند، بیان میکند و جوری بیان میکند که ما به او اعتماد میکنیم. کتاب نثر تمیزی دارد، زیادهنویسی ندارد و تعلیق خوبی ایجاد میکند. خواننده کنجکاو میشود بداند بعدا چه خواهد شد.
رمان «کابل ۱۴۰۰» از آن دست روایتهایی است که نویسنده با فاصله از حوادث نشسته و داستان را تعریف میکند. او در رمان به یاد اموات روضهخوانی یا عزاداری نمیکند. توانسته فاصلهی احساسی خود را حفظ کند، شخصیتها و حوادث را نقد کند و داستانشان را بنویسد. راوی در هیچ جای رمان احساساتی نمیشود، برعکس برخی رفتارها را مسخره هم میکند. حتی حس ناسیونالیستی به معنای پرستش کشور به او دست نمیدهد.
این سطح از خونسردی لازم است تا نویسنده بتواند شخصیتها را به دست گیرد، لایهلایه پوست بکند و بخش پنهانشان را نشان دهد. برای نوشتن چنین رمانی، نویسنده باید با جامعهاش تصفیه حساب کرده باشد. بداند کجا ایستاده است و چگونه به جامعهاش نگاه میکند. در غیر این صورت، هر بار دست و پای خود را در داستان دراز میکند و بهجای این و آن حرف میزند.
رد سانسور بر این رمان
گرچه نویسنده روایت خود را در لایههایی از استعاره و ابهام نپیچانده، اما ردپای سانسور بر رمان مشخص است. این رمان در ایران چاپ شده و طبیعتا صفحههایی از آن به دست ممیزی قیچی شدهاند. با این حال، جای خالی توصیف برخی درونیات راوی احساس میشود. برای نمونه، راوی ساعتهای زیادی را با پای دختر جوانی میگذراند که در انتحاری آنرا از دست داده. توصیف زیبایی این پا تنها تا حدی پیش میرود که قابل چاپ باشد. صحنههای دیگری از این دست نیز وجود دارند. پرسشی که اینجا پیش میآید، این است: آیا حذف چنین لحظاتی ناشی از خودسانسوری نویسنده است یا آنرا سانسور حکومتی بر متن روا داشته است؟
چگونه کتاب را تهیه کنیم؟
کسانی که ساکن اروپا هستند میتوانند این رمان را از نشر ناکجا در پاریس سفارش دهند. برای دسترسی به لینک این رمان در نشر ناکجا اینجا کلیک کنید.
ساکنین آمریکا و کانادا نیز میتوانند رمان «کابل ۱۴۰۰» را از کتابفروشی پرستوک تهیه کنند. برای دسترسی به لینک اینجا کلیک کنید.
کسانیکه در ایران زندگی میکنند، میتوانند رمان «کابل ۱۴۰۰» را از کتابفروشیهای این کشور تهیه کنند. همانطور که قبلا گفته شد، این رمان در نشر برج به چاپ رسیده است.
نویسنده: مریم مردانی
برای مطالعهی رویدادهای ادبی دیگر اینجا کلیک کنید.